وقتي ميخواهم يك كتاب بنويسم، قبل از هرچيز فصل اول و دوم و بعد فصل آخر را مي نويسم. بقيهي فصلهاي كتاب بدون ترتيب خاصي نوشته ميشوند. مثلاً وقتي در آشپزخانه مشغول درستكردن قهوه هستم، نميدانم در آن روز قرار است چه فصلي از كتاب را بنويسم.
معمولاً هرروز آخرين نوشتههاي روز قبلم را يك دور ميخوانم و بعد شروع به نوشتن مطالب جديد ميكنم. وقتي كه نوشتن يك فصل را تمام ميكنم، روي يك كارت كوچك، سه چهار نكتهي مهم آن فصل را يادداشت ميكنم و به تختهي دفتر كارم ميچسبانم.
وقتي تمام فصلها تمام شوند، اين يادداشتهاي كوچك را پايين ميآورم و رمانم را بر اساس آنها مرتب ميكنم. در آخر هم يك روز وقت ميگذارم و نوشتهي نهاييام را با صداي بلند ميخوانم تا ايراداتش را برطرف كنم. اين كار مثل درستكردن يك پازل است.
نظر شما